غذا، برای بسیاری از ما، نهتنها یک نیاز حیاتی بلکه بخشی از لذتهای روزمره زندگی است. اما برای برخی دیگر، غذا خوردن تجربهایست آمیخته با ترس، استرس و احساس گناه. افرادی که در گذشته با اضافهوزن دستوپنجه نرم کردهاند یا با تلاش زیاد به وزن ایدهآل رسیدهاند، گاهی وارد مرحلهای میشوند که هر لقمه غذا برایشان تهدیدیست برای بازگشت به چاقی. در این حالت، غذا دیگر یک منبع انرژی نیست؛ بلکه دشمنی پنهان است که با هر وعده میتواند سالها تلاش را به باد دهد. این مقاله از وبسایت سعیده سعیدی متخصص لاغری بدون رژیم به بررسی یکی از اختلالات کمتر شناختهشده ولی شایع در دنیای امروز میپردازد: ترس از غذا خوردن پس از کاهش وزن.

غذا دشمن نیست، ولی مغز آن را اینگونه میبیند
شاید از بیرون، رفتار کسی که بهشدت مراقب خورد و خوراکش است، تحسینبرانگیز بهنظر برسد. اما وقتی کنترل غذایی به وسواس تبدیل میشود، و هر ماده غذایی زیر ذرهبین کالری و چربی بررسی میشود، زنگ خطر به صدا درمیآید. بسیاری از کسانی که مسیر لاغری را طی کردهاند، بهجای رسیدن به آرامش و سبکی، با یک ترس پنهان زندگی میکنند: اگر دوباره چاق شوم چه؟
این ترس میتواند آنقدر شدید شود که فرد از غذا خوردن در جمع پرهیز کند، وعدههای غذایی را حذف کند یا پس از هر لقمه، دچار احساس گناه و اضطراب شود. ذهن چنین افرادی دائماً در حال مذاکره با خودش است: «آیا این لقمه ارزشش را دارد؟»، «نکند وزنم برگردد؟»، «اگر امروز نان بخورم، فردا باید جبران کنم...»
ترس از غذا خوردن در این افراد یک مکانیسم دفاعی برای حفظ کنترل است. اما همین مکانیسم، بهتدریج از کنترل خارج میشود و به یک اختلال واقعی تبدیل میگردد.
اختلال ترس از غذا چیست؟
اختلال ترس از غذا، که در علم روانشناسی به آن «فودوفوبیا» یا به طور کلی «اضطراب مرتبط با خوردن» گفته میشود، به حالتی گفته میشود که فرد بهطور غیرمنطقی و شدید از خوردن غذا هراس دارد. این ترس میتواند ریشههای مختلفی داشته باشد؛ از ترس از عوارض جسمی مثل حالت تهوع یا خفگی گرفته تا ترسهای روانی و رفتاری مانند نگرانی از افزایش وزن و چاق شدن.
در افرادی که تجربه اضافه وزن یا رژیمهای سخت داشتهاند، این ترس معمولاً حول محور نگرانی از بازگشت چاقی شکل میگیرد. آنها بهجای اینکه غذا را منبع انرژی و سلامت ببینند، آن را به عنوان عاملی تهدیدکننده برای رسیدن به وزن ایدهآل تلقی میکنند. این ترس ممکن است به حدی برسد که فرد از خوردن غذا اجتناب کند یا وعدههای غذایی خود را به شدت محدود نماید و این امر، به تدریج به اختلالات تغذیهای شدیدتری منجر شود.
اختلال ترس از غذا، برخلاف اختلالات غذایی کلاسیکی مانند آنورکسیا یا بولیمیا، بیشتر با اضطراب و وسواس در مورد مصرف غذا همراه است تا با پرخوری یا پرهیز افراطی صرف. این اختلال نیاز به توجه و درمان تخصصی دارد، چرا که میتواند سلامت جسمی و روانی فرد را به خطر اندازد و کیفیت زندگی او را کاهش دهد.
پیامدهای روانی و جسمی ترس از غذا خوردن
ترس مزمن از غذا، بدن را وارد یک وضعیت اضطراری دائمی میکند. محرومیت از مواد مغذی، باعث افت انرژی، اختلال در عملکرد هورمونی، ریزش مو، کاهش ایمنی، اختلال در خواب و حتی اختلال در قاعدگی (در زنان) میشود. در بسیاری از موارد، افراد با وجود وزن ایدهآل یا حتی کمتر از حد طبیعی، همچنان احساس چاقی میکنند و از غذا اجتناب دارند.
اما فراتر از بدن، روان فرد نیز در این چرخه فرسایشی تحلیل میرود. اضطراب دائمی، احساس گناه پس از غذا، پرهیز از جمعهای غذایی، افسردگی پنهان و از همه مهمتر، نارضایتی از خود، از جمله پیامدهای روانی این اختلال هستند. کمکم غذا از لذت تبدیل به تهدید میشود، و این تهدید همهی جنبههای زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد.
ترس از چاق شدن بعد از لاغری؛ یک اختلال واقعی است
بسیاری از افرادی که با این مشکل دستوپنجه نرم میکنند، تصور میکنند که فقط «مراقب سلامتیشان» هستند. اما حقیقت این است که اگر غذا باعث اضطراب میشود، یا اگر خوردن یک وعده معمولی شما را دچار عذاب وجدان میکند، باید جدیتر نگاه کرد.
این ترس، بهویژه در جامعهای که لاغری ارزش تلقی میشود، بیشتر تشدید میشود. از ترس قضاوت دیگران گرفته تا نگرانی از دیده نشدن یا دوست داشته نشدن در صورت چاقی، همگی در ریشهی این اختلال نقش دارند. آنچه مهم است، تشخیص بهموقع این اختلال و تمایز آن از «سبک زندگی سالم» است.
آیا درمانی وجود دارد؟ بازسازی رابطه با غذا
درمان این اختلال ممکن است چالشبرانگیز باشد، اما ممکن است. اولین قدم، پذیرش این واقعیت است که ترس از غذا خوردن، ریشه در افکار نادرست و باورهای تحریفشده دارد. باورهایی مثل «هر چیزی که بخورم چاق میشوم» یا «اگر سفت نگیری، اضافه وزن برمیگردد» افکاری هستند که باید با آنها روبهرو شد.
درمانهای روانشناختی مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT)، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) و در مواردی درمان تغذیهمحور با کمک متخصص تغذیه آگاه به روان، میتوانند بسیار مؤثر باشند. در این مسیر، فرد یاد میگیرد که غذا فقط عدد روی ترازو را تغییر نمیدهد، بلکه بخشی از زندگی، انرژی، عملکرد مغز و خلقوخوست. بهجای جنگیدن با غذا، باید یاد بگیرد چگونه با خودش صلح کند.
گاهی نیز نیاز است خانواده یا دوستان نزدیک فرد آموزش ببینند، تا به جای تشویق به «کنترل بیشتر»، فضایی امن برای آرامش غذایی ایجاد کنند.
ترس از غذا در افراد پس از تجربه اضافه وزن چگونه است؟
اختلال ترس از غذا وقتی در زندگی افراد با سابقه اضافه وزن بروز میکند، اغلب به شکلی پیچیدهتر و عمیقتر جلوه میکند. فرض کنید فردی که سالها با رژیمهای سخت و محدودیتهای غذایی دست و پنجه نرم کرده، پس از رسیدن به وزن دلخواهش، هر بار که قصد غذا خوردن دارد، با صدای درونی نگران و هراسآلودی روبرو میشود که مدام او را از بازگشت به دوران قبل میترساند. این صدا میگوید: «اگر این غذا را بخوری، دوباره چاق میشوی و تمام زحماتت هدر میرود.» در نتیجه فرد حتی در شرایطی که بدنش به انرژی نیاز دارد، غذا خوردن را به تعویق میاندازد یا کاملاً از آن پرهیز میکند. این نوع ترس نه تنها سلامت جسمانی را تهدید میکند، بلکه میتواند به شدت روی کیفیت زندگی و روابط اجتماعی فرد نیز تأثیر منفی بگذارد، چرا که او ممکن است از حضور در جمعهای خانوادگی یا دوستانه که محوریتشان غذا است، اجتناب کند.
به طور مثال، خانمی که پس از سالها تلاش موفق شده وزن خود را کاهش دهد، ممکن است در مهمانیهای خانوادگی یا دورهمیها احساس اضطراب کند و ترجیح دهد به جای لذت بردن از غذا و وقت گذرانی با عزیزانش، از ترس چاق شدن مجدد وعدهها را حذف یا بسیار کم مصرف کند. این رفتارها اگر ادامه پیدا کند، به شکل اختلال ترس از غذا در میآید که نه تنها باعث کاهش انرژی و ضعف جسمی میشود، بلکه میتواند فرد را وارد چرخهای از اضطراب و افسردگی کند. بنابراین، شناخت و پذیرش این اختلال، و در صورت نیاز کمک گرفتن از متخصصان روانشناس و تغذیه، اولین قدم برای بازسازی رابطه سالم با غذا و زندگی است.
نتیجهگیری: ترس از چاقی، نباید تو را از زندگی محروم کند
اگر لاغر شدهای و حالا هر لقمه برایت تهدیدآمیز است، تو تنها نیستی. این ترس واقعی است، ولی تو در برابرش ناتوان نیستی. بدنت برای سالم ماندن، به غذا نیاز دارد؛ همانطور که روانت به آزادی، لذت و آرامش نیاز دارد. مراقب خودت بودن مهم است، اما اگر مراقبت تبدیل به زندان شود، وقت آن رسیده از خودت بپرسی: «آیا واقعاً دارم زندگی میکنم؟»
بازسازی رابطه با غذا، یعنی بازسازی رابطه با خود. این مسیر شاید زمانبر باشد، اما تو شایستهاش هستی.